نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز دائمی

یا مسبب الاسباب


اگر از هر یک از ما بپرسند که علت اصلی همه حوادث چیست و اسباب نهایتا به کجا ختم میشوند بی تردید همه ما در جواب خواهیم گفت ...خداوند علت اصلی و مسبب الاسباب هست.....

اما آیا عملا هم به این اعتقاد باور داریم؟....

آیا در اتفاقات مختلفی که در زندگی برای ما میافتد و نتیجه کار چندان خوشایند ما نیست میتوانیم بخود بقبولانیم که شاید حکمتی الهی در کار بوده است؟ یا اینکه همیشه میخواهیم حوادث مطابق میل ما رقم بخورد و فقط تا جایی راضی هستیم که خواسته های  ما تامین شود؟

و در نتیجه این حالات چقدر واقعا شاکریم؟

شاید یکی از عمده مشکلات ما در اینجاست که هم اعتقاد داریم  و هم نداریم!

اعتقاد داریم باین معنا که اگر از ما بپرسند خالق تو کیست و روزی دهنده تو و شفابخش تو و ...کیست؟همه در جواب میگوییم ..خدا...ولی وقتی نوبت به صحنه عمل میرسد چنان عمل میکنیم که گویا خدا هیچ کاره است..زیرا برای بدست آوردن هر موقعیت و امکاناتی فقط و فقط در جستجوی غیر خدا هستیم...و البته گاه بعنوان پشتوانه کار دعا هم میکنیم...ولی تکیه اصلی ما به اسباب است نه خدا...دقیقا همان مثالی که قرآن مطرح میکند که وسط دریا که کشتی در حال غرق شدن است و اسباب از بین رفته ..خدارا از سر اخلاص میخوانیم ولی وقتی پای ما به خشکی رسید و حالت اضطرار برطرف شد..بی خیال خدا میشویم...و چون غالب اوقات ما از این نوع دوم است..یعنی غالبا اسباب سرجایشان هستند..ما هم غالبا بی خیال خداییم.البته توجه دارید بی خیال خدا بودن انواع و اقسامی دارد..گاه حتی طرف زبانا ذکر میگوید ولی عملااینطورنیست!یعنی کسی که واقعا به خدا و قیامتش آگاه است حاضر نیست برای کوچکترین منفعت دنیوی ..کمترین گناه و ظلمی مرتکب شود..پس اگر مرتکب شد معلوم میشود واقعا این اعتقاد را ندارد....

..پس یادمان باشد..خیال نکنیم که صرف اعتقاد ظاهری کافی است..آنچه لذت ایمان را بانسان میچشاند و سبب میشود در مسیر بماند التزام عملیش بآن است...هر گاه عملا به خدایت توکل کردی ..یعنی در عین حال که همه اسباب مهیا بود فقط باتکیه بر او جلو رفتی..و این باورت بود..یعنی باورت بود که اگر خدا نخواهد قدم از قدم نمیتوانی برداری...آنگاه مزه اعتقاد بخدا را درک میکنی و آنوقت دیگر به هیچ قیمتی این اعتقاد را از دست نمیدهی.....

چه زیبا گفته است شیخ محمود شبستری..

اگر خواهی که گردی بنده خاص                                 مهیا شو برای صدق و اخلاص

برو خود را زراه خویش برگیر                                       به هر یک لحظه ایمان دگر گیر

به باطن نفس تو چون هست کافر                                مشو راضی بدین اسلام ظاهر

زنو هر لحظه ایمان تازه گردان                                       مسلمان شو  مسلمان شو مسلمان....

..و همین حالت است که میشود حالت ذکر دائم..و نماز دائم.....

برخی دائم در نماز اند..یعنی در همه جا و همه وقت و در کنار مهیا بودن همه اسباب ....

فقط تکیه اش بخداست...

و برخی حتی در نماز ظاهریش هم به اسباب و فراهم کردن آنها برای انجام امورش فکر میکند

...خوشا آنان که دائم در نمازند..

اللهم ارزقنا...

الوداع

یارب الغفور

اللهم لا تجعله اخر العهد من صیامی لشهر رمضان و اعوذ بک ان یطلع فجر هذه اللیله الا و قد غفرت لی....

خدای من

چقدر این ساعات پایانی سخت است...

دل کندن از این ضیافت تو...

مهربانم...میدانم الطاف تو همیشه همراه بنده ضعیفت بوده و هست و خواهدبود..

و این شبها و روزها یکی از آن الطاف خاص تو بود...

...و چقدر زود به آخر رسید!..باید با این ضیافت وداع کنم.....وداع با یاری مهربان.. دوست داشتنی..

وداع با سحرهای الهی.. وداع با ابوحمزه..وداع با لحظات ناب افطار......

چه شوقی داشت غروبهای این ماه..به مسجد میرفتی ..همه سر سجاده ها آماده بودند...

چه لطفی داشت شبها..همه دور هم جمع میشدند..قران تلاوت میشد...

و غالبا این بزم روشن تا سحرها ادامه داشت....و اما.. اوج عشق در ابوحمزه بود..

الحمد لله الذی ادعوه فیجیبنی و ان کنت بطیئا حین یدعونی

الحمد لله الذی اسئله فیعطینی و ان کنت بخیلا حین یستقرضنی..

خدای خوبم..با همه وجودم خودم را غرق در لطف تو میبینم..چقدر تو بزرگی.. چقدر مهربانی..

خدای من..میدانم رهایم نمیکنی.. اما میخواهم با همه وجودم شکرت گزارم...

خدایا این حالت ذکر ..را بعداز این ماه..برایم حفظ کن..

خدایا چنان کن که در همه حال فقط تورا ببینم....انس با اسباب مرا از رویت مسبب الاسباب غافل نسازد..

میدانم..که غالبا خیره در اسباب میشوم..در مقدمات میمانم..و یادم میرود که مقصد چیز دیگری بود..

میدانم ..اگر تورا در همه حال بیاد داشته باشم دیگر نگران نتایج نخواهم بود..دیگر رضایت باطن را از دست نخواهم داد..

خدایا کمکم کن..که بعد از ضیافت امسال این حالت ذکر در زندگیم پررنگ تر شود..

خدایا انس مرا باخودت افزون بفرما..شوق مرا در مناجات با خودت شدت بخش..

خدایا مرا از غیر خودت منقطع ..و در عشق خودت مستغرق نما...


صیام القلب

یارب شهر رمضان 

....سرانجام به وعده الهی واصل شدیم..با همه غفلتها..کوتاهیها..و گناهان ما..باز مهمانی حق فرا رسید..و خدای مهربان یکبار دیگر توفیق بهره مندی از این مهمانی را نصیب ما ساخت.. 

خدایا تورا شکر میکنیم براین نعمت....و از تو میخواهیم که خود ما را یاری کنی تا بتوانیم از این ضیافت عظیمت بی بهره بیرون نرویم...الهی امین 

مطلب بسیار زیبایی را در خصوص تاثیر روزه بر قلب انسان در کتاب جذاب و خواندنی  دفتر دل  از مجموعه رسائل بندگی اثر مرحوم ایت الله اقامجتبی تهرانی ره دیدم که خلاصه ای از آن را برای استفاده دوستان نقل میکنم. 

همه عبادات برای تاثیر خاصی که در وجود انسان دارند جعل شده اند.از جمله این عبادات روزه است.تردیدی نیست که روزه در تعدیل قوای شهوت و غضب اثر دارد. همینطور در مورد نیروی تخیل انسان  و نیز نیروی تفکر او و نجاتش از انحرافات اثر دارد... 

اما علاوه بر همه این تاثیرات روزه بر بعد دیگری از وجود انسان نیز موثر است که گویا همه آن آثار قبلی مقدمه ای است برای این تاثیر مهم و آن تاثیر روزه بر دل و قلب آدمی است!که اگر این تاثیر نباشد روزه به کمال خودش نرسیده است! 

در روایتی از علی علیه السلام حضرت میفرمایند..صیام القلب عن الفکر فی الآثام افضل من صیام البطن عن الطعام..یعنی روزه دل از فکر کردن در گناهان بهتر از روزه شکم در خوردن است!..که این مضمون در روایات دیگر نیز با تعابیری مشابه آمده است و همه آنها بیانگر این حقیقت است که این روزه جوارحی برای آن است که جوانح و قلب انسان و نفس او اصلاح شود و آن وقت است که معرفت شهودی نسبت به حقایق برای او حاصل میشود. آن وقت است که به تعبیر روایات دیگر به چنان یقینی دست پیدا میکند که برایش هیچ مسئله و سختی و مشکلی اهمیت ندارد و هیچ چیز مانع او از سلوک در راه حق نمیشود..و به مقام رضا..دست می یابد... 

خدایا...ما را بر روزه قلب ..که نتیجه و اثر روزه بطن است موفقمان بدار...

مراقبت..

 ماه شریف رجب از نیمه گذشت...ایام البیض هم سپری شد..ماهی که منسوب به خود خدای متعال است و یکی از فرصتهای خاص الهی برای تربیت انسانها و رشد و تعالی آنهاست. 

خدایا..   

هرگاه که فرصتی پیش می آید در آغاز با خودم میگویم که جه فرصت نیکویی است...قصد میکنم که از این فرصت بهره ببرم..اما اندکی که میگذرد باز غفلت بر من مستولی میشود ... 

مراقبت دائمی از خود و نیات و اعمال و رفتارخود کاری است که در آغاز دشوار بنظر نمیآید ولی در صحنه عمل بیکباره می بینی که مدتی را در بی توجهی سپری کرده ای... 

 چه خوب میشد اگر هروقت که میخواهی سخنی بگویی قدری تامل میکردی...بیقین بسیاری از سخنان خودبخود حذف میشدند و در نتیجه میزان خطای تو در این بخش عمده از اعمالت بشدت کاهش می یافت.براستی چرا اینقدر سکوت برای ما کار دشواری است؟چرا راحت ترین کار برای ما سخن گفتن و اظهار نظر کردن است؟...براستی چقدر از اشتهای ما برای سخن گفتن  بجا و لازم است؟ 

جالب اینجاست که بارها نیز تجربه کرده ایم که  ایراد یک سخن برای ما چه تبعاتی بهمراه داشته.. چقدر بخاطر آن نگرانی در ما و دیگران تولید شده و برای رفع و رجوع آن به چه مشکلاتی دچار شده ایم! 

همین حالت در بسیاری از کارهای دیگر ما نیز قابل مشاهده است. عدم رعایت حقوق دیگران -بی نظمی و بی دقتی در انجام امور-عدم بهره برداری درست از فرصتها و نعمتها-عدم تلاش و جدیت در پیگیری امور و مسائل دیگری از این دست .. مواردی است که در زندگی فردی و اجتماعی ما بوضوح خود را نشان میدهد. 

حق مطلب اینست که اگر مراقبت از خود سرلوحه زندگی ما می بود بسیاری از مشکلات زندگی دنیوی ما نیز حل وفصل می شد!!چه رسد به اجر و سعادت اخروی! و جای تاسف است که  باوجود این همه نکات اخلاقی ریز و درشت در متون دینی و اخلاقی ما و دقتهای بی نظیری که در بحث مراقبتهای اخلاقی و نفسانی در دستورالعمل های علمای اخلاق ما وجود دارد..ما حتی در بکاربستن برخی از نکات ابتدائی در زندگی فردی و اجتماعی خود دچار مشکل هستیم! 

بهرحال.. این فرصتهای مهم معنوی در حال گذرند.. چنانچه عمر ما نیز رو به پایان میگذارد!.. 

خداوندا... 

اگر تا این لحظه از ماه شریف خودت ..ماه رجب نتوانسته ایم قدمی در راه ارتقای بندگی تو برداریم...در باقیمانده از ماه ما را در این جهت یاری بفرما... 

آخرین جملات

بسمه تعالی 

برادر بسیار عزیز و گرامی سید سعید خاتمی  

السلام علیک و علی جمیع عبادال..الصالحین 

امیدوارم آن برادر گرامی تندرست و شاداب با روحی مطمئن و استوار و کوشا و پرتلاش در راه خدا زندگی را بخوبی و آنگونه که رضای حقتعالی میگذرانده باشید.اوضاع در اینجا در وضعیت خاصی است و نیروهای اسلام خود را برای آغاز کردن یک حمله بزرگ و سرنوشت ساز دیگر آماده میکنند. 

این بار اسباب مادی قضایا تا حد زیادی آماده است. حال یک مسئله است و آن اینکه آیا ما شایستگی آن داریم که خداوند ما را وسیله جاری شدن پیروزی جنود ا.. بر شیطان و جنودش قرار دهد؟............................................ 

................. 

................ 

اگر خداوند خواست ما هم در عملیات شرکت خواهیم کرد. یقینا این بار نیز مانند همیشه خونهای پاکی بزمین خواهد ریخت و انسانهای شریفی به محضر قرب حق راه خواهند یافت و باز خواهران  وبرادران-پدران و مادران و فرزندانی دیگر در سوگ عزیزانشان به عزا خواهند نشست و باز خونهای براه خدا ریخته شده شهیدان  نهال انقلاب اسلامی را آبیاری خواهد کردو  

نونهالان جدیدی خواهد رویانید و  شیرمردان دیگری را روانه میدان خواهد کرد 

و عاشقان دیگری را گریزان به دشت و صحرای خونبار خوزستان 

و انسانهای خفته دیگری را بیدار  و آلودگان دیگری را پاک  و ظلمتهای دیگری را به روشنایی 

و نشستگان دیگری را به قیام  و مایوسان دیگری را امیدوار و  دربندان  دیگری را آزاد 

ومستان دیگری را هوشیار  و دشمنان دیگری را دوست  و دودلان  دیگری را یکدل 

و عاشقان دنیای دیگری را دوستدار آخرت  و بی تفاوتان  دیگری  را جدی 

و دشمنان انقلاب  دیگری  را دوستدار انقلاب  و  یاران  دیگری را بی یار  خواهد نمود. 

و در این میان باید تسلیت و تبریکش را به  آن پیرروشندل  و آنکه این همه آوازه از اوست و  

هم آنکه تن های  مرده را حیات بخشید  و آبهای گندیده در گودال کویر را به دریای  حیات طیبه 

متصل کرد و خون دل خورد  و پیر شد و دلش بدرد آمد و هرچند صباح  خروشی دیگر  و فریادی دگر  که  آی وارثان تن های چاک چاک  و آی وارثان خون مصطفی  و وارثان خونهای ریخته شده در  

سیاهچالها و آی شاهدان بدن پاره پاره دستغیب و ای ناظران پیکر خون آلودمطهری پاره تن  

و حاصل عمرم ...با ره آورد رسول ا.. چه میکنید؟......... 

.......................................................................... 

و آندم که صبح بدمد و خورشید بر تن های برزمین افتاده بتابد   آفتاب چه خواهد دید؟ 

میدانی چه؟ 

عاشقانی  در وصل یار فداشده و به وصال رسیده و بدوپیوسته!  و جنایتکارانی سرخوش از  

این جنایت    

و آندم ذره ذره عالم بر این همه گذشت  آفرین خواهد گفت  و  

بار دیگر حلقه های چشم محرومین در عزای از دست دادن دردمندانی دیگر پر آب خواهد شد  

و ملائک در حیران و خداوند به آنان خطاب خواهد کرد که  انی اعلم مالا تعلمون.... 

آی ملائک  می بینید که چه سان پر میزنند  و چه سان  پر میکشند؟؟!! 

..................................... 

و ای شهیدان  سوگند به نفس های آخرتان  و سوگند به قلوب مصفا و به حق پیوسته تان 

و سوگند به آن لحظه جان دادنتان که بر صراط شما خواهیم ماند  و یاد شمارا و راه شما را  

در گوشه دل تا ابد زنده نگه خواهیم داشت و  

انشاا.. شما را در جنه عالیه دیدار خواهیم نمود.... 

به امید آنروز..... 

سید احمد رحیمی 

==================================== 

پی نوشت 

در پست قبلی وعده دادم که نامه ای از شهید رحیمی  را در اینجا بیاورم.. 

نامه ای که مشاهده میکنید ..متن نامه شیهید دکتر سید احمد رحیمی  به طلبه شهید  

سید سعید خاتمی  است  که ظاهرا چند روز قبل از شهادت شهید رحیمی نگاشته شده 

است  و خود این متن  میتواند اوج و عظمت روحی و معرفی و عرفانی شهید رحیمی را برای 

خواننده ترسیم کند. 

مخاطب نامه یعنی شهید خاتمی در تاریخ فوق یعنی اردیبهشت ۶۲ دانش اموز سال آخر  

دبیرستان طالقانی بیرجند رشته علوم تجربی بود..که علیرغم اینکه نزدیک به ایام امتحانات  

سال آخر بوده اما در جبهه حضور داشته است. شهید خاتمی بعد از اتمام دبیرستان  در 

شهریور همین سال باتفاق این حقیر عازم حوزه علمیه قم شد..و در آنجا باتوجه به معدل بالای  

دیپلم در حوزه پذیرفته و در مدرسه رسالت واقع در کوچه ممتاز مشغول به تحصیل شد. 

فاصله مهرماه ۶۲ تا اسفند همان سال چند ماهی بود که ما از فیض حضور این عزیز در آن  

مدرسه بهره مند بودیم...و خاطرات زیبایی از آن چند ماه با این عزیز برایم بجای مانده است. 

ایشان که با جمعی دیگر از طلاب آن مدرسه عازم جبهه شده بود در اسفند ۶۲ در عملیات 

خیبر بشهادت رسید و پیکرش در مزار شهدای یک بیرجند بخاک سپرده شد..روحش شاد...