نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

من عجز مطلقم

یارب الارباب

هنوز دو ماه نشده! ولی نزدیک به دوماه شده(و لذا رکورد قبلیم هنوز باقی است!) که درب این خانه را باز نکرده ام....

دوستان عزیزی هم که به اینجا تشریف آورده اند بخصوص در یکماه اخیر با غیبت صاحبخانه  و سردی خانه روبرو شده اند!بهرحال این قصه زندگی است!.....که برای همه ما رخ مینماید.ومن شرمنده این عزیزان هستم...

اما عنوان این مطلب رااز همین جا اغاز کردم که من عجز مطلقم.شاید بیان حال این روزهای من بیشتر همین باشد...و البته اگر واقعا بتوانم باین عجز خود واقف شده باشم که خیلی خوبست. اما میترسم این کلمات هم تنها الفاظی باشد که کتابت میشود مثل بسیاری الفاظ دیگر...انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون!!...

قصه از اینجا شروع میشود که گاه در هجوم گروهی از مسائل قرار میگیری که عرصه را برتو تنگ میسازد...واین حالت تا بجایی جلو میرود که بقول معروف قفل میکنی!...صورت مسائل را بارها مرور میکنی .اما به نتیجه ای نمیرسی. از راههای مختلف میروی اما فرقی حاصل نمیشود...بلکه لحظه بلحظه کار بر تو دشوارتر میشود...اینجاست که  مضطر میشوی و به عجزمیرسی..آنهم عجز مطلق! مطلق از این رو که هیچ روزنه بازی را نمیبینی...

از این لحظه ببعد میتواند در درونت اتفاقات جدیدی بیفتد! و به یک انبساط و گشایش جدیدی دست یابی!

اما این انبساط و گشایش دیگر بیرونی نیست. صورت مساله بیرون تو فرقی نکرده..اما در درون خودت به یک استغنای جدید دست یافته ای! کدام استغنا؟..یافته ای که تو هیچ بودی و هیچ هستی!..اما چگونه این استغناست؟..

نکته اینجاست که بهمراه درک هیچ بودن خودت با تمام وجودت اتکال به دوست را درمی یابی!و بمجرد این اتکال استغنای تو حاصل میشود. اشتباه نکن. صورت مساله عوض نشد!هیچ اتفاق جدیدی در خارج نیفتاد...اما در تو تغییر حاصل شد. تو دیگر ان ادم یکساعت قبل نیستی. گویا به انرژی جدیدی دست یافته ای...

بیکباره وجود ملتهبت آرام میشود...و تحمل همه آن سختیها که دقایقی قبل چون کوه می نمود آسان!...

ولی همه اینها از برکت آن عجز مطلق بود!

اگر همه راهها بر تو بسته نمیشد...اگر چشم امیدی به غیر "او" میداشتی...اگر...به این نقطه نمیرسیدی..

خدایا...

میدانم تو رب الاربابی...در حقیقت تو مرا برورش داده و میدهی...خدایا..میدانم همیشه دستم گرفته ای..که اساسا همیشه تو مرا راه برده ای...لذا تردید ندارم که هیچگاه رهایم نمیکنی..که هرچه دارم از تو دارم...اصلا "منی" در کار نیست که چیزی داشته باشد..هرچه هست "تویی"... و من عجز مطلقم...

del.icio.us  digg  newsvine  furl  Y!  smarking  segnalo

نظرات 20 + ارسال نظر
اخمو سه‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:27 ب.ظ http://akhmoo.blogsky.com

سلام
و الحمدلله از عجز مطلق به غنای مطلق پیوند خوردید. مبارک باشه.

سلام برشما
خداروشکر...
اما چرا اخمو؟...وقتی میشه خوشرو بود بهمین راحتی؟!...
انشاا..که هیچوقت چهره تون گرفته نباشه

م.ش چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:57 ق.ظ

سلام استاد!
همه اینها از برکت آن عجز مطلق بود! و من این رو درک کردم یه چند وقت! کاش این عجزه همیشه با هامون بود نه زمانی که گرفتاری داریم ولی خدا رو شکر تو اون لحظات حس خوب نزدیکی رو در ک می کنیم...

سلام بر شما
بله...همه از برکت عجزه...البته این عجز همیشه همراهمون هست..منتهی درشرایطی که اسباب ظاهری فراهمه درکش نمیکنیم. خیال میکنیم که اون اسباب کاره ای هستن!و اشتباه ما دقیقا همین جاست!..باید یه جایی پیش بیاد که اون اسباب رو نبینیم تا بفهمیم مسبب الاسباب کس دیگه س...
ممنونم از حضور شما

اخمو چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:42 ق.ظ

انشالله.
ماجرای این "لقب" کمی طولانیه. درواقع برمیگرده به غرغرهایی که توی نوشته هام منعکس میشن. از بیانشون در زندگی روزمره خودداری می کنم.
یا علی.

اول سلام
انشاا..که در نوشته هاتون هم مثل زندگی روزمره تون ....نباشه...منمتهی یه نکنه..ادم میتونه همون غرغر رو هم با عنوان دیگه ارائه بده..مگه نه؟...خلاصه ...اینجا که میاین....اخمو نیاین!..ممنون...از لطف شما

[ بدون نام ] چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 05:08 ب.ظ

وای...................
بعد خوندن این مطلب ته دلم یه صدایی فریادزد: الحمد الله
نمی دونم چرا ؟؟؟؟
من که بعد این استغنا ها دلم می خواد صلوات بفرستم شما چطور؟
همه این احساسها برای همه انسانها مشترکه؟
به این مدل از دریافتها معرفت میگن؟؟
و عرفان یعنی عشق به معرفت و عارف یعنی عاشق معرفت؟؟؟؟
وای................

خدایا شکرت

راستی سلام استاد-یه سر از وبلاگ من هم بزنید-بروزم

سلام..
فکر میکنم یادتون رفته خودتونو معرفی کنین...اونوقت من چطور بیام وبلاگتون؟
خب خدارو شکر واقعا...بله همینطوره این احساسها مشترکه...معرفت هم همینه که شما با همه وجودتون حقیقتی رو دریافت کنین..که همینم در ادمی تولید عشق میکنه..همین معرفت..لذا از یه جهت عشق نتیجه معرفته..و از طرف دیگه خود عشق ما رو به معرفتهای بالاتر میرسونه..
والبته این قصه سر دراز داره...
ممنون از حضورتون....محبت کردید

روان بخش چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:43 ب.ظ http://ketabe-hedayat.persianblog.ir/

"کیست کز راه تو چون خاشاک بردارد مرا؟
شعله جاروبی کند تا پاک بردارد مرا
هستیم عهدی به نقش سجده ی اوبسته است
خاک خواهم شد، اگر از خاک بردارد مرا"
----------
سلام علیکم
خدا قوت
عجز مطلق در برابر هستی مطلق...
چه زیبا و پر برکت، از خودشناسی رسیدن به خداشناسی...
عجزی حسی و تجربی که تمام منیت رو کنار میذاره برای توصل به هستی مطلق...
گوارایتان بادآغوش رحمت باریتعالی...
التماس دعا

سلام برشما
دقیقا...از معرفت به خود و وعجز خود...میرسی به همان هستی مطلق..
البته انچه من نوشتم شاید کلماتی بود...که بیانگر تمایلی است در من...
خدا کند که خدایم با من مطابق حسن ظنم رفتار کند..که البته او همینطور است...همه نقایص از ماست...
خیلی محبت کردید..خوشحال شدم

baran جمعه 7 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:42 ب.ظ http://safareshgh.blogfa.com

سلام
چقدر این لحظه ها رو دوست دارم...
التماس دعا

سلام
بله...لحظه هایی که او را باهمه وجودت درک میکنی..
ممنونم...محبت کردید

ف (نه اخمو) یکشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:01 ب.ظ

و علیک سلام.
پس با اجازه اگه خدا خواست و اگه عمری بود وباز هم برای عرض سلام خدمت رسیدم، با همین عنوان ف اسمم رو درج می کنم.

سلام علیکم
احسنت!..اینجوری خیلی بهتر شد..
ممنونم از لطف شما..
انشاا..موید باشید

ربیعی سه‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 07:28 ب.ظ

سلام استاد
خسته نباشید
همیشه شما برامون مینویسید ممنون از حضورتون حالا من مینویسم ممنون از حضورتون

سلام برشما
انصافا وقتی به اینجا سرمیزنید و من اثر حضور شمارو میبینم خستگیها برطرف میشه...واقعا چقدر ما ادما میتونیم با یه کار کوچک دلهایی رو شاد کنیم همونجور که میتونیم ولو با یک کلمه دلی رو برنجونیم..
انشاا..دلتون همیشه شاد باشه
و دلهای دیگران رو هم شاد کنید
حالا بگم ممنون ....؟

اپسیلون چهارشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:04 ب.ظ http://anti-ebliss.blogfa.com

سلام گرامی
به عبارتی همون ... بندگی خدا آزادی از همه اسارتها

از اینکه با حضور و نظرات مفیدتون همراهی می کنید ممنونم استاد

سلام برشما
خواهش میکنم...
قدردان لطف شما هم هستم
عیدتون هم مبارک

نادی چهارشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 09:05 ب.ظ

سلام استاد.چقداز عمق دلم نوشته بودین!!!! عالی بود

سلام علیکم..
الحمدلله..و شما چقدر از عمق دلتون همراهی کردید!!
ممنونم
عیدتون مبارک

حسین شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 04:49 ب.ظ

سلام
مطلب شما را خواندم. مثل همیشه آموزنده بود و قابل استفاده. انشاء الله هر چه زودتر خودتان را هم ببینم. دلتنگ نماز ظهر شما هستم.

سلام بر دکتر عزیز
ما هم دلتنگ دوستان شده ایم...
انشاا...هفته اینده زیارتتون میکنیم
عیدتون مبارک
ممنونم از محبت شما

آزادی یکشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:35 ق.ظ

سلام استاد حالتون چطوره؟باور کنید نگرانتون بودیم بالاخره یه پست گذاشتید امیدوارم روزگار بر وفق مراد باشه باور کنید میخاستم تماس بگیرم و جویای حال بشم دیگه روم نشد همیشه دعا گو هستم شما هم مارو فراموش نکنید ها هرچند شاگرد بدی بودم

سلام برشما
خداروشکر..لطف دارید..ما که قابل نیستیم...انشاا...همیشه در همه حال موفق باشید..
متشکرم از اینکه در دعاهاتون بیاد ما هستین....
من خاطرات خوبی از شما و دوستانتون (گروه سمت چبی و راستی!)
دارم...و دعاگوی همه هستم..
ضمنا عیدتون هم مبارک
ممنون از محبت شما

ایروانی سه‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:32 ب.ظ

سلام استاد
منم حضور میزنم
خیلی عالی بود یاد کلاسای درستون افتادم خیلی دلم تنگ شده برای اون کلاسا
التماس دعا

سلام
ممنونم از محبت شما
موفق باشید

نازنین سودا چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:30 ق.ظ

سلام خوب هستین ان شالله...
بعر مدت ها اومدم سر زدم افکر میکردم با کلی پست رو برو بشم و نتونم کامل بخونم ولی الحمد الله تونستم همه رو بخونم .. و کلی استفاده ببرم دیگه اینرورا خیلی دلم برای نماز صبح تنگ شده بود و الان فرصت شد بیام....
خیلی ممنون بابت مطالب زیباتون ... این پست اخر یکمی شبیه حس منم بوده مغزم قفل کرده این روزا... البته خیلی وقته...
خط اخر پستتون شروع کلی حرفه خیلی عالی بود ممنووون
التماس دعا...

سلام برشما
الحمدلله....شما چطورین.خوشحال شدم که باز اومدین...
ااولش ترسیدم که میخواین بگین چه کم بست گذاشتی ولی بعدش دیدم که نیمه بر لیوان رو دیدین که توانایی شما بر خواندن بستها بوده...
خوشحالم که این نوشته ها مورد علاقه شما هست...
خیلی محبت کردین..
موید باشید

hich چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 11:50 ق.ظ

هرکه ما را یاد کرد ایزد مراو را یاد باد
هرکه ما را خوار کرد از عمر برخوردار باد
هرکه اندر راه ما خاری فکندازدشمنی
هر گلى کز باغ وصلش بشکفد بى خار باد
در دو عالم نیست مارا باکسی گرد و غبار
هرکه ما رارنجه دارد راحتش بسیار باد

بعد از مدتها...چشم ما به جمال شما روشن

ف دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:28 ب.ظ http://akhmoo.blogsky.com

نمیدونم چرا توقع داشتم حالا که هفته دفاع مقدسه نوشته ای مرتبط و جدید ببینم. نوشته "سی سال پیش در چنین روزی" تون رو دوست داشتم و سوالی هم پرسیده بودم.
شاید توی پست جدیدی بخواهید جواب بدید یا اصلا شاید جوابش اظهر من الشمسه؟! به هر حال یاد اون بزرگواران -به اعتقاد من - نایاب، همیشه زنده هست.

امروز کتاب "کمی دیرتر" آقای سید مهدی شجاعی رو برای بار دوم میخوندم. به دلم نشسته. بهش فکر میکنم. خوندنش رو به شما و خوانندگان نوشته هاتون هم (اگه نخوندید البته) توصیه میکنم. خواهرانه و دوستانه.
حرف آخر این که، از این که این کامنت ارتباطی به این نوشته تون نداشت عذرخواهی میکنم.

اولا سلام
حالتون انشاا..که خوبه...و هیچوقتم اخمو نیستین!
درسته...خود منم دلم میخواست که یه چیزی مینوشتم اما همونجوری که معلومه مشکلاتی هست که همچنان کم توفیقم..دعا کنید حل بشه..
حالا سوالتون یادم نیست باید برم ببینم..چشم حتما...
نه این کتابی که میفرمایید تابحال نخوندم..اونم چشم اگه دیدم و ...
حرف اخرم اینکه اصلا مهم نیست که کامنت ربط به نوشته داشته باشه یا نه.. همینکه لطف میکنید و زحمت میکشید و منو لایق میدونید ...کلی منو خوشحال میکنه.. و البته از نظراتتون هم استفاده میکنم...
باور کنید گاهی یه سلام تنهایی کلی اثر دارد...
ممنونم از حضور شما

خدیجه پنج‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:25 ب.ظ

خدیجه پنج‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:50 ب.ظ

سلامی که علتش رفتنه . شاید اگر این رفتن ها نبود هیچ وقت ارزش واقعی لحظات باهم بودن درک نمی شد. در رابطه با این مطلبی که نوشتین بنظر من رسیدن به این درک که عاجز مطلقیم یه نقطه قوته که به اون قادر مطلق مطمئن تر تکیه کنیم.

سلام...
اتفاقا این سلام اغاز امدن شما به نماز صبحه! منتهی نماز صبح مجازی!
بالاخره..اب دریا را اگر نتوان کشید ..قدر رفع تشنگی باید چشید
اگه باهم بودن حقیقی میسر نباشه ..میشه از همین اجتماع مجازی بهره برد
خوشحال شدم اومدین ...فکر نمیکردم باین سرعت ...بهرحال لطف کردید..
معمولا خاطرات نماز صبح از بهترینهاست..وشما در این مجموعه خاطرات قرار داشتید..انشاا..موفق باشید
ممنونم از محبت شما

ف سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 03:14 ب.ظ

و علیک سلام.

الهی به حق آبروی جان جانان، جناب صاحب الامر عج الله، مشکلات و گرفتاری همه مومنان و مومنات و جنابعالی به فضل خدا رفع بشه و ما توفیق خوندن نوشته های بیشتر داشته باشیم. آمین.
همین پاسخ هایی که میگذارید هم بسیار غنیمت هستند. موافقید که گاهی پاسخ هایی که توی وبلاگ ها میخونیم، به اندازه متن اصلی آموزنده و خوندنی هستند؟
یا علی.

وسلام علیکم...
چه دعای قشنگی...در این روز بسیار باشکوه...بر این دعای شما آمین میگویم....
بله من هم باشما موافقم...زیرا اینها جواب به سوالاتی است که بسیاری از انها میان اذهان افراد مشترک است..
اصولا وقتی سوالی طرح شود راحتتر میتوان سخن گفت..گویا حوزه سخن گفتن مشخص شده..برخلاف موقعی که میخواهی بالبداهه شروع کنی که نیدانی از کجا اغاز کنی...
و اساسا برکت در مباحثات به همینجا برمیگردد که گفت و گویی هست...و مشکلات ما بیشتر از انجاست که برخی فقط یکطرفه میگویند و میگویند...بی خبر از اینکه انکه میشنود چه حسی دارد...
خب..این تشویق شما موجب برحرفی ماشد..راست گفته اند که
مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق اورد...
انشاا.. در این روز عرفه به معارف الهی حقیقی دست یابید...
التماس دعا

ربیعی دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:48 ب.ظ

سلام استاد
شما و عجز...؟؟نفرمایید.خدا رو شکر اخر غنی درون تون رو کشف کردید البته ما خیلی وقته کشف تون کرده بودیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد